_ بنده من نماز شب بخوان که 11 رکعت است...
_ خدایا ! خسته ام ، نمی توانم نیمه شب 11 رکعت بخوانم!
_ بنده من ! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...
_ خدایا ! سه رکعت زیاد است!
_ بنده من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو...
_ خدایا ! من در رخت خواب هستم و اگر بلند شوم ، خواب از سرم می پرد!
_ بنده ی من ! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...
_ خدایا ! هوا سرد است و نمی توانم دست هایم را از زیر پتو بیرون بیاورم!
_ بنده من ! در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم...
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد...
ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام ،اما بنده ی من خوابیده است ، چیزی به اذان صبح نمانده است ، او را بیدار کنید ، دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده است...
_ خداوندا! دوبار او را بیدار کردیم ، اما باز هم خوابید!
_ ملائکه ی من ! در گوشش بگویید پروردگارت ، منتظر توست...
_ پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود!
اذان صبح را می گویند ، هنگام طلوع آفتاب است...
ای بنده ! بیدار شو ، نماز صبحت قضا می شود...
خورشید از مشرق سر در می آورد، خداوند رویش را بر می گرداند.
_ ملائکه من ! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟
_ وای نه...
خدای مهربونم... با من قهری...؟؟!
ولی باز هم خدا من را می بخشد
و باز هم...!
.: Weblog Themes By Pichak :.