سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 90/9/24 | 10:26 عصر | نویسنده : mohsenesf

خدایا...


چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم :

الهی العفو ... که عفو و بخششت را می

طلبم اما باز هم جلوی نفسم را نمی گیرم ؟

چگونه شرمسارت نباشم در حالیکه هر چه جور و

جفا از من می بینی باز هم رشته ی مهر و

دوستی ات را نمی گسلی و رهایم نمی کنی؟

چگونه ادعای بندگی کنم در حالیکه خود می دانم

عبد تو نبودم و بنده ی نفس بودم؟

اما مهربان خالقم!

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که با همه

ی شرمندگی هایم ادعا می کنم که بنده ی تو هستم


و تنها کلامی برایت بگویم که نکند عمر به سر آید و

این کلام را نگفته باشم

خدایا! ساده بگویم ... دوستت دارم

خدایا قلبم تشنه نور و عشق توست

هر روز به افکار و آرزوهایم بیا

به رویاهایم، در خنده هایم و اشکهایم

از سر رحمتت در فراموشی هایم پدیدار شو

به عبادتم،به کار،زندگی و مرگم بیا

خدایا .یاریم کن تا به این مقام برسم که

احساس کنم که کسی از من غنیتر نیست

زیرا از عشق و شادی برخوردارم

یاریم کن تا به این مقام برسم که

فقط تو را داشته باشم و لطف و عشق تو مرا لبریز کند

به این مقام برسم که بگویم .

بیا فقر، بیا درد

وقتی که خدا شهریار قلب من است

هیچ گزندی به من نمیرسد

همه چیز میگذرد

مانند رویا می آیند و می روند

من در شادی بی مرگی هستم و ترسی ندارم

زیرا که او در من ساکن است

و سایه جاودانه او بر روح من حکمفرماست

و اینک دستم را بر آستانت بلند می کنم که

دستگیرم باشی

تو همانی که من می خواهم . پس مرا همان کن

که تو می خواهی

آه خدایا......




تاریخ : شنبه 90/9/12 | 8:24 عصر | نویسنده : mohsenesf

 


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ

وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ

اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ

وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ

وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 




تاریخ : جمعه 90/9/11 | 6:40 عصر | نویسنده : mohsenesf

سلام

ایام سوگواری سید وسالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع)

تسلیت.

التماس دعا...

 

سلام ما به حسین و علی اصغر او

امیر عشق که گهواره بود سنگر او

رضیع داده خدایش نشان سربازی

صغیر برهمه پیدا مقام اکبر او

شکفت لاله عصمت به روی دوش حسین

چو تیر حرمله آمد به سوی حنجر او

مجال گریه نبودش که خنده کرد علی

حسین مات از حال گریه آور او

گرفت خونش و بر اوج آسمان پاشید

که پیک تسلیت آمد زپیک داور او

کنار خیمهبه خاکش سپرد و امضاء شد

کتاب سرخ شهادت به خون اصغر او

ارگ چه پیکراو را به خاک پوشیدند

به شهر کوفه سرش را به نیزه ها دیدند




تاریخ : پنج شنبه 90/9/10 | 2:25 عصر | نویسنده : mohsenesf

 


_ بنده من نماز شب بخوان که 11 رکعت است...


_ خدایا ! خسته ام ، نمی توانم نیمه شب 11 رکعت بخوانم!

_ بنده من ! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...

_ خدایا ! سه رکعت زیاد است!

_ بنده من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو...

_ خدایا ! من در رخت خواب هستم و اگر بلند شوم ، خواب از سرم می پرد!

_ بنده ی من ! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...

_ خدایا ! هوا سرد است و نمی توانم دست هایم را از زیر پتو بیرون بیاورم!

_ بنده من ! در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم...

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد...

ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام ،اما بنده ی من خوابیده است ، چیزی به اذان صبح نمانده است ، او را بیدار کنید ، دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده است...

_ خداوندا! دوبار او را بیدار کردیم ، اما باز هم خوابید!

_ ملائکه ی من ! در گوشش بگویید پروردگارت ،‌ منتظر توست...

_ پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود!

اذان صبح را می گویند ، هنگام طلوع آفتاب است...

ای بنده ! بیدار شو ، نماز صبحت قضا می شود...

خورشید از مشرق سر در می آورد، خداوند رویش را بر می گرداند.

_ ملائکه من !  آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟

_ وای نه...

خدای مهربونم... با من قهری...؟؟!

ولی باز هم خدا من را می بخشد

و باز هم...!




تاریخ : سه شنبه 90/8/24 | 1:43 عصر | نویسنده : mohsenesf

سلام دوستان عزیز ویاران همیشگی

عیدولایت وامامت

              عیدسعید غدیرخم

                              به همه تون مبارک

?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ

                                      ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ

                                                                               ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ?á ÊÞÏíã ÔãÇ

                 




تاریخ : دوشنبه 90/8/9 | 5:55 عصر | نویسنده : mohsenesf

شهر فرشته ها....

روزی مردی خواب عجیبی دید.

دید که رفته پیش فرشته ها و به کارهای انها نگاه می کند .

هنگام ورود دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند وتند تند نهمه هایی را که توسط پیکها از زمین می رسند باز می کنند و انها را داخل جعبه هایی می گذارند.

مرد از فرشته ای پرسید: شما دارید چکار می کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت : اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم را از خداوند تحویل می گیریم .

مرد کمی جلوتر رفت . باز دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که کاغذ هایی را داخل پاکت می کنند و انها را توسط پیکهایی به زمین می فرستند .

مرد پرسید :شماها چکار می کنید ؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .

مرد کمی جلوتر رفت ویک فرشته را دید که بیکار نشسته .

مرد با تعجب از فرشته پرسید : شما اینجا چه می کنید وچرا بیکارید؟

فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی عده ی بسیار کمی جواب می دهند .

مرد از فرشته پرسید :مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد : بسیار ساده فقط کافیست بگویند:خدایا شکر




تاریخ : دوشنبه 90/8/9 | 5:52 عصر | نویسنده : mohsenesf

 

 گفتم : خسته ام
گفت:* لا تقنطوا من رحمة الله *
"از رحمت خدا نا امید نشوید ."(زمر/53)

گفتم:انگار مرا فراموش کرده ای ؟
گفت:* فاذ کرونی اذکرکم*
" مرا یاد کنیر تا شما را یاد کنم."(بقرة/152)

...........

گفتم : خسته ام
گفت:* لا تقنطوا من رحمة الله *
"از رحمت خدا نا امید نشوید ."(زمر/53)

گفتم:انگار مرا فراموش کرده ای ؟
گفت:* فاذ کرونی اذکرکم*
" مرا یاد کنیر تا شما را یاد کنم."(بقرة/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت:*وما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ*
"تو چه می دانی ! شاید موعدش نزدیک باشد"(احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره! تا ان موقع چکار کنم؟
گفت:*و اتبع  ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله*
" کارهایی را که به گفتم انجام بده وصبر کن تا خحدا خودش حکم کند.(یونس/109)

گفتم: تو خدایی وصبور ! من بنده ات هستم وظرف صبرم کوچک است...یک اشاره کنی تمامه!
گفت"*عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم*
"شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشد!."(بقرة/216)

گفتم: انا عبدک الذلیل الضعیف...اصلآچطور دلت میاد؟
گفت:* ان الله باالناس لرئوف الرحیم*
" خدا نسبت به همه ی مردم مهربان است"

گفتم: دلم گرفته
گفت: * بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا*
" (مردم به چی دلخوش کردن؟) باید به فضل ورحمت خدا شاد باشند)"(یونس/58)

گفتم: اصلآ  بی خیال! توکلت علی الله
گفت:* ان الله یحب المتوکلین*
"خدا آنهایی را که توکل می کنند دوست دارد."(آل عمران /159)

گفتم: خییلی چاکریم ! ولی این بار  انگار گفتی ک حواست رو خوب جمع کن یادت باشه:
گفت:* و من الناس  من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ران اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخرة*
" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می کنند. اگر خیری به آنها برسد امن آ رامش پیدا می کنند واگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان شوند رو گردان می شوند . به خودشان در دنیا وآخرت ضرر می رسانند."(حج/11)

گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم
گفت:*فانی قریب*
" من که نزدیکم"(بقره/186)

گفتم: تو همیشه نزدیکی من دورم کاش می شد به تو نزدیک شوم
گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال *
"هر صبح وعصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن"(اعراف/؟؟؟)

نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک
گفت:* الیس الله بکاف عبده*
"خدا برای بنده اش کافیست"(زمر/؟؟)

گفتم در برابر این هنه مهربانیت چه کنم؟
گفت:*یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ و سبحوه بکرة واصیلآ هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمومنین رحیمآ*
"ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح وشب تسبیحش کنید او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند تا شما را از تایکیها به سوی نور بیرون برند خدا نسبت به مومنین مهربان است."(احزاب/؟-؟)

گفتم:غیر از تو کسی را ندارم
گفت: *نحن اقرب الیه من حبل الورید*
"از رگ گردن به انسان نزدیکترم."(ق/16)

 

دوست داری ادامه شوبخونی...


تاریخ : دوشنبه 90/8/9 | 5:49 عصر | نویسنده : mohsenesf

       خداوندا....

ای خدای من.ای آفریدگار من .ای همه ی هستیم

بر من این نعمت را ارزانی دار که:

      بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن

      بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

       بیشتر پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

                                         زیرا در بخشیدن است که می یابیم

                                                و در عفو کردن است که بخشیده می شویم

                                                                و در مردن است که حیات جاوید می یابیم




تاریخ : دوشنبه 90/8/9 | 5:32 عصر | نویسنده : mohsenesf

گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.                       
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!»
گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
در حالیکه دور می شد گفت: «من پیامبر نیستم جوان ...!




تاریخ : شنبه 90/8/7 | 4:43 عصر | نویسنده : mohsenesf

 

 

 

 

خدای عزیزم!

الهی!

چون آنچه در آسمانها و زمین است مال توست،

لاجرم من هم مال تو هستم!

.....

 

 

دوست داری ادامه شوبخونی...


  • کانون زبان انگلیسی
  • فروش بک لینک
  • ضایعات
  •